تصمیم گرفته ام بنویسم ،دوباره بنویسم برای خودم 

نه برای مردم نه برای دیده شدن . که اگر هدف این بود قطعا اینستاگرام رو انتخاب میکردم 

کم کم باید بتوانم در این شرایط جدیدم خودم را پیدا کنم ، مثل اولین روزی که شروع به کار کردم و اولین مهر روی دفترچه بیمار زده شد . باید در این شرایط هرچند سخت و طاقت فرسا خودم را پیدا کنم تا بتوانم جوانه بزنم و رشد کنم . 

باید قبول کنم که حالا در حد دختر ۲۶ ساله دنیا از من توقع دارد . 

کاری به کار کسی ندارم ،هیچ وقت زندگی ام کاری به کسی نداشتم اغلب سکوت محبوب ترین چیز زندگی ام بود در جواب هر بی معرفتی سکوت کردم ، چرا که سپردم دست خدا 

این روزها که چه عرض کنم . چند ماهیست ذهنم شور بازاریست ،از فکر ناهار فردا و قابلمه ای که زیرش روشن مانده تا فاکتور ۸ ای که نیامده و باید داد و هوار بیماران رو تاب بیاورم . تا بدنی که خسته س و مدت هاست ورزش نکرده تا فکر اویی که . بگذریم  ذهنم این روزها در حد نوشتن نیست ، باید خودم را پیدا کنم .


بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده .

روزهای خوب ،خوب مطلق نیست 

روزهای بد ،بد مطلق نیست .

من یاد گرفته ام که بازی کنم شاید هنوز قشنگ بلد نشده باشم ولی دارم سعی میکنم که مثل بقیه نقش بازی کنم ،چیزی که توی دلم هست رو ،رو بازی نکنم .

دنیای جالبی داریم ،آدمهای جالب تر 

این حجم حسادت شاید عجیب باشد اما هست . 

من همیشه زندگی رو بازی کردم اما جایش نیست . گاهی واقعا باید بیخیال حرفایی شد که تو دلت جا مووونده . و بماند برای همیشه 

تلاش میکنم که ببخشم اما هیج وقت فراموش نمیکنم . 


تصمیم گرفته ام بنویسم ،دوباره بنویسم برای خودم 

نه برای مردم نه برای دیده شدن . که اگر هدف این بود قطعا اینستاگرام رو انتخاب میکردم 

کم کم باید بتوانم در این شرایط جدیدم خودم را پیدا کنم ، مثل اولین روزی که شروع به کار کردم و اولین مهر روی دفترچه بیمار زده شد . باید در این شرایط هرچند سخت و طاقت فرسا خودم را پیدا کنم تا بتوانم جوانه بزنم و رشد کنم . 

باید قبول کنم که حالا در حد دختر ۲۶ ساله دنیا از من توقع دارد . 

کاری به کار کسی ندارم ،هیچ وقت زندگی ام کاری به کسی نداشتم اغلب سکوت محبوب ترین چیز زندگی ام بود در جواب هر بی معرفتی سکوت کردم ، چرا که سپردم دست خدا 

این روزها که چه عرض کنم . چند ماهیست ذهنم شور بازاریست ،از فکر ناهار فردا و قابلمه ای که زیرش روشن مانده تا فاکتور ۸ ای که نیامده و باید داد و هوار بیماران رو تاب بیاورم . تا بدنی که خسته س و مدت هاست ورزش نکرده تا فکر اویی که . بگذریم  ذهنم این روزها در حد نوشتن نیست ، باید خودم را پیدا کنم .


بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده .

روزهای خوب ،خوب مطلق نیست 

روزهای بد ،بد مطلق نیست .

من یاد گرفته ام که بازی کنم شاید هنوز قشنگ بلد نشده باشم ولی دارم سعی میکنم که مثل بقیه نقش بازی کنم ،چیزی که توی دلم هست رو ،رو بازی نکنم .

دنیای جالبی داریم ،آدمهای جالب تر 

این حجم حسادت شاید عجیب باشد اما هست . 

من همیشه زندگی رو بازی کردم اما جایش نیست . گاهی واقعا باید بیخیال حرفایی شد که تو دلت جا مووونده . و بماند برای همیشه 

تلاش میکنم که ببخشم اما هیج وقت فراموش نمیکنم . 


خب من دوباره برگشتم که بنویسم. میدونی کاش از اول میشد درک‌ درستی از دنیا و ادماش داشت ، کاش قالب دنیا رو زودی باور می‌کردم و در خیالاتم زندگی نمی‌کردم . میدونی یه وقتایی بعد از کلی سال چشمت رو باز میکنی و میبینی توی خیالاتت بودی و واقعیت رو هنوز نپذیرفتی . توی خیالات انتخاب کردی و حالا تازه فهمیدی . میدونی دنیا منتظرت نمی مونه ، که بزرگ بشی ، که بیایی توی واقعیت . دنیا میگذره و میره ، فرصت ها میگذرن و هیچ وقت دیگه برنمی گردن اینو خیلی خوب فهمیدم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم با لینک مستقیم مزایده سگ های نگهبان و شکاری غذا و نوشیدنی آرایشگران ماهر بازارگرد شیراز گردی تارنمای روستای مرگاب وبلاگ بهمن ناجی